آبنما کار وقتی عزا همه را هم سطح می کرد
به گزارش آبنما کار به نقل از ایسنا، جعفر شهری در جلد دوم کتاب “طهران قدیم” خود درباره حالات و آدابِ عزاداری مردم طهران در قرن ۱۳ این طور نوشته است: “اگر در تشکیل این مجالس واقعاً مردم صاحب قیدهایی بودند که این کار را فقط به خاطر اجر اخروی و رضای خاطر اسباط رسول می کردند افرادی هم بودند که آنرا وسیله کسب معاش و استفاده قرار داده اسباب بزرگی و آقایی خود ساخته با تشکیل هر حسینیه که هرسال معجزات و خوارق عاداتی برای مکان و علم و کتل و علامت و چلچراغ و دیرک و دیگر اشیای آن تراشیده نذورات جمع می کردند گذران سال و ماه و سروری و تفوق و جلال و جبروت و دیگر خواسته های خود تأمین می کردند.
از آن جمله بود طاق نمای روبه قبله تکیه دباغ خانه که کاهگل دیوار آن خواب نما شده برای شفای مرضای تب و نوبه ای و بیماری های جرب و سودا و سفلیس و نوعی خوره به پول می رسید و آب دوستکامی تکیه درخوانگاه که همه سال روزهای عاشورا (نظر کرده) شده به وزن هر قطره آن که بارها مشک ها در آن تخلیه شده استکان استکان به فروش می رسید طلا و نقره جمع می گردید و پارچه روپوش ضریح امامزاده یحیی که از روز اول تا دوازدهم محرم بارها تعویض شده باریکه ای از آن مشکل گشای گرفتاران و حاجتمندان و سبب جمع و خرید اموال و اثقال و مستغلات گوناگون متولیان می آمد.
الی آخر که خانه معروف آسید هاشم در خیابان شاه آباد و خانه سادات اخوی در کوچه سادات خیابان سیروس همه ساله پس از روضه دهه اول محرم تا آخر صفر پیوسته توسط بانی یعنی صاحب دستگاه آن که در اولی منبر آن معجزه نما شده!
پرداخت های نیازهای لایق نقدی و جنسی شمع و چراغ و قند و چایی و پول و جواهر و برای رد شدن از زیر منبرش که همه کارها از آن بر می آید جهت شفای بیماران و چاره درد دردمندان و گشایش کارهای فروبسته گرفتاران و خلاص زندانیان و ادای قرض قرض مندان و هر حاجت و هر مطلب و در دومی که گلوله های سبز و سفید که در خواب به مسح و لمس صاحب مجلس یعنی حسین شهید رسیده بود مشکل گشای جمیع مهمات و مشکلات درونی و برونی مردم آمده وجب به وجب که دریافت کنندگان به موچ و گردن خود ببندند.
نیازهای نقدی و جنسی بیشمار و ضیاع و عقار و ده و ملک و قنات و باغ میاورد، و در همین خانه هم بود که روزهای عاشورا آبگوشت نخود ساده در کاسه های بدل چینی ریخته شده با کاسه (آش با جاش) تسلیم فقرا و خواهندگان می گردید همان آبگوشت نخود که به اسمش برنج روغن و بار و بنشن های فوق الذکر می رسید.
“قول عجیب”، از نوری سبز که از مشرق به مغرب رفت
پیر محترم باسوادی که از شدت علم و اطلاعات غیر خرافی نمی توانم رِد قولش کنم می گفت در آن زمان که مردم توجه و اعتقادی داشتند در همسایگی مان بود که خود حقیر در سنین ۹ و ۱۰ سالگی شاهد یکی از آن نور های واقعی بودم که همچنان در مقابل دیدگانم باقی مانده برایم تجدید خاطره می کند و این آنکه ظهر عاشورا در مسجد جامع به شدت غلیان عزاداران از سخن روضه خوان به اوج رسیده بود ناگهان از پشت چادر مسجد یعنی در فضای باز بیرونی سقف آن نور سبز پررنگی که از تندی شبیه نور کرم شب تاب می نمود به اندازه باغچه بزرگی دیدم که لم لم خورده از سمت مشرق به طرف مغرب بر روی هم غلتیده لمعان می نمود که دو نوبت تکرار شده رفته مراجعت نموده غلتی دیگر بالای چادر زده ناپدید گردید و صدای تکبیر و تهلیل و صلواتی بود که مردم حنجره با آن دریدند یعنی حقیقتی که انکار پذیر نمی آمد.
احوال مردم در ماه های محرم و صفر
باری از روزهایی که مساجد و تکایا آغاز به بستن و چادر افراشتن و سیاه کوب شدن می شدند اطفال هم چندتاچندتا و دسته دسته پارچه هایی بر سر چوب هاکرده راه افتاده (محرم آمد و عیشم عزا شد حسین وارد کرب و بلا شد) راه می انداختند تا ماه محرم برسد و از روز اول آن بود که هر رنگ لباس به جز سیاه از تن زن و مرد و کوچک و بزرگ در آمده همه از سر تا بپا سیاه پوش یک تیغ می شدند و سنتی بود که تغییر پذیر و اهمال بردار نمی آمد تا آنجا که فقیرترین و تهیدست ترین افراد که از مال دنیا به جز پیراهن و قبای تن چیزی نداشتند هم آنرا فروخته سیاه خریده یا با کهنه سیاهی مبادله می کردند و در غیر امکان همان مال خود به صباغ داده یا خود جوهر سیاه خریده رنگ می کردند و یکی از نذور مجرب مردم هم نذر پیراهن، دستمال، پارچه سیاه بود که بین فقرا و بی سیاه مانده ها تقسیم می کردند و از همین روز هم بود که در و دیوار و تکایا و حسینیه ها و مساجد و اماکن عزا سیاه پوش تمام گردیده کار جز کوبی و کتیبه بندی آنها تمام شده صورت از خانه کامل به خود گرفته و آماده پذیرایی می گردید.
به این مناسبت از روز اول ماه سقاخانه هایی هم که از تغار و طشت و لگن و بشکه های شیردار و مثل آن یا از آجر و ساروج در مدخل و زوایای دیوارها و قسمتی از دکاکین به وجود آمده بود سیاهپوش و دایر گردیده در آنها آب و یخ و گلاب و در بعضی شربت قند و بیدمشک و امثال آن ریخته شده با شعار (آبی بنوش و لعنت حق بر یزید کن جان را فدای مرقد شاه شهید کن) در اختیار مردم قرار می گرفت و پس از نماز بامداد در اغلب و بلکه اغلب خانه ها و آشپزخانه ها از مردم با نان روغنی و پنیر و خرما پذیرایی صبحانه به عمل می آمد و در برخی از آنها هم ظهر و شب و ناهار و شام داده می شد تا روز دوازدهم که این مجامع همچنان برقرار بود و مردم تغذیه می شدند و چه بسا که برخی از آنها تا آخر ماه صفر به همان صورت برقرار و بی ریا وارد آن ضیافت می شدند.
این تغذیه حسینی نه مخصوص دولتمردان و اغنیا و دست به دهن برس ها بود که انجام می گرفت بلکه اغلب طبقات را جزو به نذور که برای امام حسین عهدی به گردن داشته باشند، مخصوصاً در ده دوازده روزه اول و خاصه در روز عاشورا که از هر گوشه و کنار و مطبخ و اجاقِ دودی برای نذری تصاعد می نمود و گرچه نیازمندان خود واجب رعایت بوده باشند.
هر طفلی که به دنیا می آمد از واجبات بود که جهتش نذری از آش و پلو و آب گوشت و حلوا و خرما و نان و ماست و هر چه بر آن قدرت داشته باشند به گردن بگذارند تا هر اتفاق و گرفتاری خطر و ضرر و بیماری و قرض و خواهش و حاجت و تمنا که چاره ساز و مشکل گشایش نظری بود که برای امام حسین و حضرت عباس قبول نمایند باآنکه ریختن مشتی برنج بر روی برنج نذری بها و انداختن تکه گوشتی در دیگ آنها بوده باشد و همین نذرها بود که در این روزها لباس آداب خود پوشیده از دیگ های حلقه دار بیست سی منه تا دیگ کماجدان های نیم منه، یک چهار که بر سر آتش ها رفته، مطبوخشان با شعف دل در اختیار مردم قرار می گرفت و این یعنی دهه اول محرم (دهه عاشورا) همان ایام بود که هر شب و روز آن به نام شب و روز خیرات و براتی به حساب می آمده با جانفشانی و خودکشان تمام، همه اهالی همراه این رسوم به کار برگزاری عزای پسر فاطمه برخاسته طلب حاجات خویش و درخواست تقرب به ساحت ایشان می کردند و شب های همین روزها هم بود که بهترین اوقات برای طلب مغفرت اموات معلوم شده؛ خرما، حلوا، شکر پنیر، سمنوها هم بر آش و پلو ها اضافه شده، خواهان برات آزادی رفتگان و طلب آمرزش و شادی روح ایشان می کردند.
با اینکه آن برات یک شادی خرما و چند دانه شکر پنیر و نعلبکی حلوای شیره ای بوده همان زحمت تحصیل شده باشد، به غیر از نذرهای بدنی و پولی که هر کس چیزی از آن مثل زنجیر زدن، سینه زدن، روضه خواندن، قمه زدن، زیر بیدق و علم رفتن و دیگر و دیگر به گردن می گرفت.
تهران در محرم الحرام و رمضان المبارک قرن ۱۳
در هر صورت تهران در این ایام شهری بود یکپارچه نعمت و فراخی و کرم و بخشش و نذر و نیاز و کوشش و کار عزا که هستی و حیات مردم برایشان بی ارزش شده فهمید و نفهمیده و با ریا و بی ریا جان و مال طرف امام حسین می کرد و چه نان کور هایی که در این روزها گشاده دست رفته و چه بخیل ها که سخاوتمند گردیده در خانه و دامن سفره شان به روی مردم گشوده شده، گوسفندهای آبرومندی که سیر و شکم های حسرت زده ای که از خواهش طعام بیرون می آمدند؛
در این حکایت که می گویند؛ “ناآشنایی در ماه محرم وارد تهران می شود در سر کوچه گذر که می گذرد او را کشیده ضیافت و تغذیه می کنند و چون سبب می پرسد می گویند به جهت اینکه ماه محرم الحرام است که روستایی می گوید چه مبارک حرامی که این همه نعمت و رحمت همراه داشته باشد و وقتی دیگر در ماه رمضان وارد می شود که نه تنها اثری از محبت و ضیافت نمی نگرد بلکه چون از توشه خویش هم چیزی به دهن می نهد بر سرش ریخته زیر مشت و لگد می اندازند که ماه رمضان المبارک است! و روستایی سربلند کرده می گوید چه نفهم مردمانی شما اهالی این شهر می باشید که نام ماه مبارک را حرام و ماه حرام را مبارک گذارده باید مهر ماه مبارک رمضان حرام می گفتید!”
عزای حسین (ع) حاکم و میرغضب و قمارباز و فقیر را هم سطح می کرد
دیگر از تغییر وزن در این ماه که کسب و کار و فعالیت و کوشش دنیایز در هر طبقه از طبقات تعطیل و معوق گردیده مردم از هر کار و شغل و عمل دست کشیده و اوقات خویش را وقف خدمت به امام شهیدان و عزاداری او می کردند. چه تنها او بود که دنیا و آخرت شان به خاطرش تأمین شده یکقران در راه او، صد هزار قران به مال شان برکت داده، با نم اشکی به مظلومیت آخرتشان آباد گشته، با قدمی در راهش از خاطر پیغمبر و امام از ایشان خشنود می گردید.
ایام عزای حسینی روزهایی بود که غرور ها خاموش و نخوت ها فراموش و بزرگی ها کنار افتاده، مرد و زن و عالی و دانی امیر و فقیر خاکسار و نوکر و غلام و برده و کنیز ملاحسین گردیده خاضع و خاشع زانو به درگاهش زده به عزاداری می پرداختند.
در این مثل که حاکم و امیری که از جبروت خَشیتش پشت ها به لرزه درآمده، میرغضبی که از اخگر فَتَنَش زهره ها می ترکید در این اوقات چون گربه اهلی در بین جماعت لولیده نوکری نوکران امام حسین کرده، پا به پای خدمه و عمل خدمت نموده همراه دیگران در روزها اشک ریخته در سینه زنی ها سینه زده جلوی دست سر و پای برهنه گل بر روی و خاک و خاشاک بر سر کرد کوچکی و فروتنی می کردند.
همینطور در این ایام هر کار و عمل زشت از میان غالب مردم رخت بربسته هر یک به طریقی کوشای اصلاح اعمال ناپسند خود گردیده برای شان قبح و گناه رفتار ناشایست مضاعف و به مراتب بزرگتر جلوه کرده، درصدد برسد توبه و انابه و استغفار برآمده از زنا و لواط و می خوارگی و قمار و تقلب و دروغ و کم فروشی تبرا برجسته تا آنجا که شیرک خانه ها و فاحش خانه ها تعطیل کامل گردیده، زن های خودفروش آب توبه بر سر ریخته تا آخر صفر و حداقل تا سوم امام که سیزدهم محرم بود از (کار) کنار می گرفتند و در جرگه عزاداران درآمده، چه بسیار که خود مجلس عزا تعطیل داده مداحی و روضه خوان دعوت می کردند!
آداب عزاداری برای صاحب نذر
به همین حساب بود شوخی و خنده و تفریح و مزاح و خوشگذرانی و عیش و نوش که در این ایام متروک گشته اقدام بهر لذت و سرور را دشمنی با امام حسین می دانستند که به طریق اولی تعطیل عقد و نکاح و عروسی و مزاوجت بود که در این دو ماه ممنوع گردیده آنرا شوم و بدعاقبت می انگاشتند و مثل این بود رخت نو پوشیدن و سرتراشیدن و اصلاح کردن و حنا و خضاب بستن و برای زنان البسه رنگین پوشیدن آرایش کردن و سر و بر آراستن و از شرایط حالت عزا داشتن بود.
سر و پابرهنه راه رفتن و ژولیدگی و پریشانی و اندوه زدگی و ژنده پوشی و موی سر و رو بلند داشتن و گل به سر و بر مالیدن، که مخصوصاً سر و بدن به گل و لجن آغشتن همچون نذرها هم بود که تا آخر ایام عزا صاحب نذر باید آنرا رعایت داشته، استمرار بدهد، باآنکه ترک واجبات سال جاری غسل و وضو نماز و دیگر فرایض کرده از دیگر احکام مثل آن سر پیچی نموده باشد.