آبنما کار: موسیقی چیست؟ آن چه ما تحت عنوان موسیقی تعریف می نماییم در ابعاد فرهنگی و فردی تعیین می شود؛ البته صوت بصورت واقعیت بیرونی وجود دارد اما به جهت اینکه آن صوت به عنوان موسیقی در نظر گرفته شود باید آنرا موسیقایی تشخیص دهیم. آن چه تحت عنوان «موسیقی» پذیرفته می شود در میان فرهنگ ها، خرده فرهنگ ها و افراد متفاوت می باشد.
به گزارش آبنما کار به نقل از ایسنا، موسیقیِ یک فرهنگ یا خرده فرهنگ ممکنست از جانب اعضاء دیگر فرهنگ ها، موسیقی دانسته نشود. تعریفی نسبتاً بدون سوگیری فرهنگی از موسیقی عبارت است از «هنر یا علم تنظیم اصوات در نت ها و ریتم ها برای ایجاد الگو یا اثری دلخواه». در فرهنگ های غربی، از حیث تاریخی شرحی غنی تر از کیفیات زیباشناختی موسیقی ارائه شده است. یک تعریف، موسیقی را «هنر ترکیب اصوات آدم(ها) یا آلت(های) موسیقی برای دستیابی به زیبایی فرم و بیان احساس» توصیف کرده است.
البته، تعریف موسیقی در قالب این عبارات به قضاوت های شخصی در مورد چیزی بستگی دارد که زیبایی فرم و بیان احساس را شکل می دهد. این جا تفاوت هست. در حقیقت آنچه در نظر بعضی افراد «موسیقی» را تشکیل می دهد لزوما دیگران زیبا یا بیان کننده احساس توصیفش نخواهند کرد. در این چهارچوب داوری، شاید بخواهید این را در نظر بگیرید که کدام گونه ها یا سبک ها را موسیقی توصیف خواهید کرد.
موسیقی در فرهنگ های غیرغربی می تواند معانی بسیار متفاوتی داشته باشد. در بعضی فرهنگ ها، مفهوم موسیقی با رقص ادغام شده است؛ مثلاً، مردمان ایگبو در نیجریه هیچ اصطلاح خاصی برای موسیقی ندارند؛ اصطلاح nkwa به «خواندن، ساز نواختن و رقصیدن» دلالت دارد. در بعضی فرهنگ ها، ساخت موسیقی فعالیتی جمعی است که همه فعالانه در آن شرکت دارند. این در تضاد با موسیقی کلاسیک غربی است که در آن نقش هایی برای مجریان و شنوندگان وجود دارد که به روشنی تعریف شده اند، بااینکه این در مورد موسیقی غیرکلاسیک، که ممکنست در آن شنوندگان در خواندن و پیوستن به موسیقی مشارکت کنند، کمتر صدق می کند. در مجموع، موسیقی را نمی توان جدا از زمینه ای که در آن واقع می شود درک کرد. فرهنگ به موسیقی شکل می دهد، در صورتی که موسیقی خود در رفتار انسان تأثیر می گذارد. از این منظر، می توانیم موسیقی را «صوتی که در قالب الگوهای به لحاظ اجتماعی مقبول سامان می یابد» بدانیم. با وجود این، در جوامع مدرن و چند فرهنگی، جایی که موسیقی به لحاظ اجتماعی مقبول می افتد، در بین خرده گروه ها متفاوت می باشد و شاید در بین افراد درون آنها هم فرق کند. یک تعریف امروزی ممکنست این باشد که موسیقی صوتی است که در قالب الگوهایی سامان می یابد که در بعد اجتماعی یا فردی پذیرفته شده اند.
همگانی بودن موسیقی
موسیقی را هر طور تعریف نماییم همگانی است و در همه فرهنگ ها یافت می شود. موسیقی خود جوهره انسانیت است. موسیقی احساسات و تجربیات مشترک را پاداش می دهد، وضوح می بخشد و تقویت می کند. موسیقی طی اعصار نقش مهمی در زندگی مردم در سرتاسر جهان ایفا کرده است. به رغم این، اثبات شده که شناسایی خاصیت های همگانی خاص موسیقی و ساخت آن دشوار است؛ اما موسیقی را، به جهت تأثیرش در احساسات، بصورت فراگیر ارج می نهند. آوازخوانی همگانی است و بیشتر فرهنگ ها از ساز استفاده می نمایند. موارد همگانیِ محتمل دیگر حضور نوعی ضرباهنگ است؛ تقسیم توالی های موسیقایی به دسته های کوچک تری از عبارات؛ هم ارزی بین زیر و بمی هایی که یک اُکتاو فاصله دارند (اُکتاو مجموعه ای از هشت نت است که فاصله بین دو نت و خود آنها را در بر دارد، و یک نت دو برابر یا نصف بسامد ارتعاش دیگری را داراست)؛ حضور پنجمِ درست (فاصله اولین تا آخرین نت در بین پنج نت متوالی در گام دیاتونیک)؛ و سازماندهی زیر و بمی در قالب نوعی نظام صوتی که نوعاً فواصل نابرابر دارد (مثل گام دیاتونیک در موسیقی غربی که شامل پنج پرده و دو نیم پرده در هر اُکتاو است). با وجود این، در کل، هیچ عنصری وجود ندارد که همیشه مشترک باشد. الان، نمی توان با اطمینان گفت آیا موسیقی محصول هنجارهای آموخته شده در سطح فرهنگی است یا فرآیندهای عصبی و شناختی که اشتراک همگانی دارند. موسیقی به احتمال زیاد بر تعاملی بین این دو استوار باشد.
نگاهی بدیل در ملاحظه خاصیت های همگانی موسیقی بررسی میزانی است که موسیقی احساسات مشابه را بیان می کند. موسیقی فرهنگ های متفاوت ممکنست احساسات مشترکی را انتقال دهند منتها بوسیله ساختارهای تونال و ریتمیک مختلف بی شک موسیقی از قدرت بیان و برانگیختن طیف وسیعی از احساسات برخوردارست.
آهنگ ها در سرتاسر جهان بر تجربیات مشترک و مهم انسانی تمرکز دارند، مانند دوستی، شادی، آسایش، دانش، دین و عشق. این مضامین، در کنار ترانه هایی برای کودکان، همچون لالایی ها و آهنگ های بازی، در همه فرهنگ ها یافت می شوند و به نظر می آید همگانی باشند.
موسیقی به مثابه چیزی منحصر به نوع بشر
در کنار بحث درباره ی ی اینکه چه چیزی می تواند اساس همگانی بودن در موسیقی باشد، این مسئله مطرح است که آیا موسیقی منحصر به انسان هاست یا خیر. آیا اصواتی که جانوران تولید می کنند موسیقی اند؟ آیا جانوران به موسیقی واکنش نشان می دهند و موسیقی می سازند؟ در مورد اولین سؤال، اینکه آیا ما اصواتی را که جانوران تولید می کنند، بطورمثال آواز پرندگان را، به مثابه موسیقی ادراک می نماییم یا خیر، تا حد زیادی به سلایق شخصی ما بستگی دارد. پاسخ به پرسش دوم پیچیده تر است. شواهدی بر طبق این وجود دارد که جانوران به موسیقی واکنش نشان می دهند. بطورمثال شواهد نقل شده فراوانی وجود دارد که گاوها وقتی در پس زمینه موسیقی پخش شود، شیر بیشتری تولید می کنند. این شاید از آن رو باشد که موسیقی اضطرابی را کاهش می دهد که ممکنست مانع از ترشح اکسی توسین یعنی هورمونی شود که در فرآیند ترشح شیر نقش اساسی دارد. همچنین شواهدی وجود دارد برمبنای این که پرندگانی که می توانند اصوات انسانی را تقلید کنند قادرند در سرعت های مختلف اجرا با موسیقی سر ضرب بگیرند. زیست موسیقی شناسان استدلال می کنند که اصوات جانوران متشکل از همان زبان موسیقایی مورد استفاده انسان هاست. بطورمثال پرندگان الگوهای زیر و بمی و ریتم مشابهی با انسان ایجاد کرده اند، در صورتی که نهنگ ها هم از بسیاری مفاهیم موسیقایی موجود در موسیقی انسانی، همچون ریتم ها، طول عبارات و ساختار آوایی مشابه، بهره می برند. با وجود این، نزدیک ترین خویشاوندان نخستین ما ظرفیت های کمی به نمایش می گذارند که بتوان موسیقایی تعبیرشان کرد. آنها ظرفیت تولید علایم آوایی پیچیده را ندارند و هیچ مدرکی دال بر آن نیست که قادر باشند به موقع سرضرب بگیرند. به طور کلی حتی در میان نخستیان، علایم آوایی بطور معمول پیوند تنگاتنگی با شرایط ارتباطی مشخص دارند. الان، هنوز رأی قطعی در این مورد صادر نشده که آیا جانوران از حیث ظرفیت های مشابه برای ساخت موسیقی با انسان شریک اند یا خیر.
اهمیت موسیقی در تکامل
بحثی فراتر بر این تمرکز دارد که آیا موسیقی در تکامل اهمیت دارد یا خیر. پاسخ ها به این پرسش ناگزیر برمبنای حدس و گمان اند. یکی از استدلال ها از آن حکایت می کند که موسیقی مصداق بسیاری از معیارهای کلاسیک برای سازگاری تکاملی پیچیده انسان است. هیچگاه هیچ فرهنگی فاقد موسیقی نبوده است (همگانی بودن)؛ رشد موسیقایی در خردسالان به طور کلی میل به تبعیت از الگوی مشابهی دارد؛ موسیقایی بودن فراگیر است (همه افراد بالغ می توانند ارزش موسیقی را دریابند و آهنگ ها را به خاطر بسپارند)؛ حافظه مخصوصی برای موسیقی وجود دارد؛ سازوکارهای قشری مختص به آن در مغز درگیر کارند؛ موارد مشابهی در علایم صوتی گونه های جانوری دیگر، بطورمثال پرندگان، میمون های دراز دست و نهنگ ها، وجود دارد؛ و موسیقی می تواند احساسات قوی ای را برانگیزد که متضمن رفتارهای انطباقی مربوط به گوش دادن و ساختن موسیقی است. اگر موسیقی به واقع منشأ تکاملی دارد، این منشأ چه ممکنست باشد؟ مواضع نظری اصلی بیان کننده آناند که موسیقی ممکنست در نسبت با این موارد تکامل یافته باشد:
ـ انتخاب جفت به عنوان عاملی در رفتار جفت گیری
ـ انسجام اجتماعی ایجاد یا حفظ انسجام اجتماعی بوسیله ترویج همبستگی و نوع دوستی گروهی
ـ تلاش دسته جمعی، کمک به هماهنگی متقابل در کار گروهی
ـ توسعه ادراکی، کمک به پرورش کلی تر ادراک صوت
ـ توسعه مهارت های حرکتی، بوسیله آواز خواندن همراه با حرکت و دیگر شیوه های خلق موسیقی که فرصت هایی برای بهبود مهارت های حرکتی فراهم آورند
ـ کاهش تعارض، کاستن از تعارضات بین فردی در درون گروه ها بوسیله کارهای مشترک که بعید است مشاجره یا نزاع برانگیزند
ـ وقت گذرانی ایمن، فراهم کردن راهی برای گذراندن وقت که از درگیری با موقعیت های خطرناک احتمالی پرهیز دارد
ـ ارتباطات بین نسلی، فراهم آوردن ابزار مفید حافظه برای انتقال اطلاعات از نسلی به نسل دیگر
چند نظریه بر اهمیت موسیقی در عرصه انسجام اجتماعی، ترویج رفتار همیارانه و همگام سازی احساسات در تعداد زیادی از افراد متمرکزند که بدین ترتیب می توانند دسته جمعی برای محافظت و دفاع از خود اقدام نمایند. عیب این وضعیت آنست که بالقوه می تواند به احساس خصومت نسبت به غیرخودی ها هم دامن بزند. ماهیت چندوجهی خلق موسیقی همچنین از پرورش طیف وسیعی از مهارت های مهم زندگی در آن واحد پشتیبانی می کند، همچون پرورش زبان؛ مهارت های شنیداری، پایشگری و ارزیابی؛ تمرکز حواس؛ برقراری ارتباط؛ ادراک حالات و احساسات؛ و مهارت های جسمانی. در مجموع، ساخت موسیقی بسیاری از بخش های متفاوت مغز را درگیر می کند و ممکنست نقش منحصر به فردی در تسهیل کسب و حفظ مهارت عضویت در یک فرهنگ ایفا کرده باشد، که از این طریق به ما کمک می نماید با دیگران تعامل اجتماعی داشته باشیم و آن مهارت های فکری ای را در اختیارمان می گذارد که ما را از دیگر گونه ها متمایز می سازند.
این مساله را شواهدی برمبنای وجود موسیقی از هزاران هزار سال پیش تأیید می کند. قدیمی ترین آلت موسیقی یافت شده یک فلوت استخوانی ۵۳، ۰۰۰ ساله بود که، کمابیش شبیه ریکوردری مدرن، از استخوان پای یک حیوان تولید شده بود. این ساز پیچیده ای بود و نشان می داد وقت و تلاش صرف ساختش شده، که حاکی از این است که موسیقی در آن فرهنگ مهم بوده است. همه صاحب نظران موافق نیستند که موسیقی مقصود تکاملی دارد. بعضی می گویند موسیقی، در کنار هنرهای دیگر، هیچ اهمیت تکاملی و کارکرد عملی ای ندارد. موسیقی محکوم شده است به این که سربارِ تکاملی و اغواگر شنیداری است؛ یعنی یک محصول جنبیِ تکاملیِ ناشی از ظهور سایر ظرفیت هاست که ارزش انطباقی بی واسطه دارند. موسیقی از این منظر فقط به جهت لذتی که سبب می شود، وجود دارد. خاستگاه موسیقی هر چه باشد، شکی نیست که پرداختن به آن برای انسان ها در مقام گونه جانوری پاداش دارد. اگر این طور نبود، افراد چنین زمان زیادی را صرف اشتغال به فعالیت موسیقایی نمی کردند.
منبع: کتاب روان شناسی موسیقی/ نوشته سوزان هَلِم / ترجمه سهند سلطاندوست